سنّتهای الهی در نهج البلاغه
سنّت، راه و رسم و روشی است که استمرار داشته باشد. «سنّتی نبی» طریقت اوست. و «سنّت خدا» گاهی به طریقهی طاعتش اطلاق میشود چنانکه فرمود: «سُنَّت اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا
؛ الاحزاب/62» و این سخن خداوند تنبیهی است بر اینکه فروع شرایع هر چند دارای صور مختلف است اما غرض قصد شده از آنها که عبارت از تطهیر و تربیت نفس برای وصول به ثواب و جوار خداوند است مختلف و متبدّل نمیشود. اگرچه قرآن کریم لفظ سنّت را در مورد نزول عذاب در اقوام و جوامع کافر و مشرک و ستمگر و فاسق و فاجر و باطل گرا هم به کار میگیرد، ولی از آنجا که هیچ یک از افعال الهی عبث و گزاف نیست لیکن همه آنها بر اساس ضوابطی، از صفت «حکمت» خداوند سرچشمه میگیرد میتوان اصطلاح «سنّت الهی» را به معنای عامتر گرفت و آن را بر «ضوابطی که در افعال الهی وجود دارد» یا بر «روشهایی که خدای متعال امور عالم و آدم را بر پایه آنها تدبیر و اداره میکند» اطلاق کرد. سنّت الهی ممکن است بی واسطه یا با واسطه از خداوند صادر شود. واسطه می تواند طبیعی و یا فوق طبیعی باشد. لذا قرآن کریم، افعال و انفعالات طبیعی و مادی و پدیدههای فردی و اجتماعی انسان را به خداوند منسوب میکند. و برای آشنا ساختن انسانها با توحید افعالی، سرکوبی و درهم شکستن یک قوم را گرچه توسط قوم دیگری صورت گرفته باشد به خداوند منتسب میکند، خواه اهل حق باشند و خواه اهل باطل. لذا قوانین اجتماعی در تدبیر جوامع بشری را میتوان «سنّتهای الهی» نامید. آگاهی از این سنن در بینش توحیدی و عملکرد درست انسان مؤثر نیست. سنّتهای الهی یا اخرویاند یا دنیوی؛ آنچه در این مقاله مورد بحث است قسم دوم است و این سنّتهای دنیوی، یا مطلقند و یا مقیّد (مقیّد به رفتار مردم) سنن مطلق، یا در سرتاسر هستی حاکمند یا در بین انسانها جاریاند و یا بر فرد حاکم است. قسمی که در بین انسانها جاری و حاکم است به پنج قسم است: سنّت ابتلاء شدائد، سنّت آزمایش، سنّت ابتلا به کمبود نعمتها، سنّت ایجاد تفاوتهای طبیعی؛ امّا سنّتهای مقیّد نیز بر سه قسم: سنّت امداد به مومنان و غیرمومنان؛ سنّتهای مخصوص اهل حق و سنّتهای مخصوص اهل باطل تقسیم میشود که قسم دوم خود بر چهار قسم و قسم سوم نیز خود برهشت قسم تقسیم میشود.